هر کس که اندکی در منابع اسلامی – به ویژه سخنان گهربار خاندان عصمت و طهارت علیهم السّلام – مطالعه و تحقیق داشته باشد به راحتی به این مطلب اعتراف می نماید که دین مقدس اسلام دینی است که هم به تفکر و اندیشه و خردورزی بسیار اهمیت می دهد و هم به تطهیر دل و جان که سبب سلوک الی الله است.
عرفای صوفی مشرب و فلاسفه دائم مخالفان خود را به قشری و تحجّر و بی خردی و ظاهربینان تهی از عشق و معرفت متهم می سازند!!
و این اتهام است؛ زیرا هیچ یک از علمای بزرگ شیعه – که مخالف عرفان و فلسفه یونان بودند – هرگز استدلالات عقلی را ترک ننمودند و همچنین هرگز عرفان ناب را منکر نشدند.
آری،
آن یزرگ مردان عالم تشیع بر این باور بودند که تصوف و عرفان برخاسته از مکاتب شرق و غرب و فلسفه یونان باستان – که با ورود به حوزه اسلام فقط لعاب اسلامی به خود گرفت – نه تنها مستمسک مناسبی برای شناخت و معرفت نمی باشد؛ بلکه بسیاری از اصول آن مخالف با عقل و وجدان است؛ هرچند که طرفداران آن، آن علوم را برخاسته از عقل معرفی کنند!!
بنابراین، عالمان وارسته مکتب تشیع – مانند علامه حلی، علامه مجلسی، مقدس اردبیلی – شیخ مرتضی انصاری و…نه با عقل مخالف بودند و نه با عرفان حقیقتا اسلامی.
آری،
آنان با عرفانی به مخالفت برخاستند که صوفیه آن را از مکتب یونان و هند باستان اخذ نموده و برای عوام فریبی لعاب اسلامی روی آن کشیدند!! اگر خوانندگان محترم، اندکی در عرفان یونان و هند باستان تحقیق کنند به وضوح می بینند که تفکر وحدت وجود( همه چیز خدایی) در آن دو مکتب سابقه ای بس طولانی دارد و آنچه در اسلام مطرح می شود تباین خالق و مخلوق است.
بنابراین با صراحت و یقین می گوییم:
هرکس که دین را از عقلانیت و امور وجدانی (طریق تصفیه دل و سلوک الی الله) تهی گرداند، دین اسلام را تحریف نموده و از درون تهی ساخته است!
اکنون با این اعتراف آیا سزاوار است که عرفای صوفی و فلاسفه و طرفدارانشان، مخالفان خود را انسان هایی قشری و تهی از معرفت معرفی کنند؟!!
“برگرفته از متن کتاب”
عرفای صوفی مشرب و فلاسفه دائم مخالفان خود را به قشری و تحجّر و بی خردی و ظاهربینان تهی از عشق و معرفت متهم می سازند!!
و این اتهام است؛ زیرا هیچ یک از علمای بزرگ شیعه – که مخالف عرفان و فلسفه یونان بودند – هرگز استدلالات عقلی را ترک ننمودند و همچنین هرگز عرفان ناب را منکر نشدند.
آری،
آن یزرگ مردان عالم تشیع بر این باور بودند که تصوف و عرفان برخاسته از مکاتب شرق و غرب و فلسفه یونان باستان – که با ورود به حوزه اسلام فقط لعاب اسلامی به خود گرفت – نه تنها مستمسک مناسبی برای شناخت و معرفت نمی باشد؛ بلکه بسیاری از اصول آن مخالف با عقل و وجدان است؛ هرچند که طرفداران آن، آن علوم را برخاسته از عقل معرفی کنند!!
بنابراین، عالمان وارسته مکتب تشیع – مانند علامه حلی، علامه مجلسی، مقدس اردبیلی – شیخ مرتضی انصاری و…نه با عقل مخالف بودند و نه با عرفان حقیقتا اسلامی.
آری،
آنان با عرفانی به مخالفت برخاستند که صوفیه آن را از مکتب یونان و هند باستان اخذ نموده و برای عوام فریبی لعاب اسلامی روی آن کشیدند!! اگر خوانندگان محترم، اندکی در عرفان یونان و هند باستان تحقیق کنند به وضوح می بینند که تفکر وحدت وجود( همه چیز خدایی) در آن دو مکتب سابقه ای بس طولانی دارد و آنچه در اسلام مطرح می شود تباین خالق و مخلوق است.
بنابراین با صراحت و یقین می گوییم:
هرکس که دین را از عقلانیت و امور وجدانی (طریق تصفیه دل و سلوک الی الله) تهی گرداند، دین اسلام را تحریف نموده و از درون تهی ساخته است!
اکنون با این اعتراف آیا سزاوار است که عرفای صوفی و فلاسفه و طرفدارانشان، مخالفان خود را انسان هایی قشری و تهی از معرفت معرفی کنند؟!!
“برگرفته از متن کتاب”
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.