داستان زندگی یاران پیامبر
مهمانی باغ سیب داستان بلندی از حادثه ها و حماسه های یاران و اصحاب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است. امیریان در این اثر داستانی، خوانندگان خود را به تاریخ پرفراز و نشیب و پرافتخار عصر بعثت می برد و آنان را برای ساعاتی مهمان باغ سیب پیامبر می کند.
بریده ای از کتاب«همه با فریاد حمزه از جا پریدند. از چشمان حمزه انگار آتش زبانه می کشید. پوست گندمگونش تیره و کمان در دست راستش می لرزید. حمزه رو به ابولهب فریاد زد: تو برادر منی، عموی محمّدِامین هستی؟ فرزند عبدالمطلب هستی؟ ننگ بر تو. غیرتت کجاست؟ به او حمله کنند، دشنامش بدهند و تو لال شوی و هیچ کاری نکنی؟ کجاست آن بی غیرتی که جرئت کرده به عزیزتر از جان من توهین کند؟
حمزه چشم گرداند. ابوجهل مثل مرده، سفید شده و می لرزید. حمزه جلو رفت. چنگ انداخت و یقه ابوجهل را گرفت و بلندش کرد.»
بریده ای از کتاب«همه با فریاد حمزه از جا پریدند. از چشمان حمزه انگار آتش زبانه می کشید. پوست گندمگونش تیره و کمان در دست راستش می لرزید. حمزه رو به ابولهب فریاد زد: تو برادر منی، عموی محمّدِامین هستی؟ فرزند عبدالمطلب هستی؟ ننگ بر تو. غیرتت کجاست؟ به او حمله کنند، دشنامش بدهند و تو لال شوی و هیچ کاری نکنی؟ کجاست آن بی غیرتی که جرئت کرده به عزیزتر از جان من توهین کند؟
حمزه چشم گرداند. ابوجهل مثل مرده، سفید شده و می لرزید. حمزه جلو رفت. چنگ انداخت و یقه ابوجهل را گرفت و بلندش کرد.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.